بدترین بلا
عارف کامل آیة الله شیخ محمد کوهستانی رحمة الله علیه( 1308 - 1392 ه.ق.)ستیغ پارسایى-غلامرضا گُلىزواره
زادگاه
خاندان
در قرون گذشته، طایفهاى از اهالى کاشان عزم خود را جزم نمودند که این شهر را ترک کنند و در جاى دیگرى رحل اقامت گزینند. شرایط اجتماعى و برخى عوامل که از دید مورّخان و شرح حال نگاران مخفى مانده، سبب مهاجرت این افراد به کوهستان شد. (٥)یکى از این مهاجران شیخ محمّد مهدى مازندرانى است که از شاگردان میرزا حبیباللَّه رشتى به شمار مىرود. وى پس از اتمام تحصیلات در حوزه علمیه نجف اشرف، با اخذ گواهى اجتهاد از استاد خویش، به زادگاه خود - کوهستان - بازگشت و به هدایت مردم پرداخت. (٦)
تولّد و تحصیل
این فقیه وارسته در سال 1308 ه.ق. صاحب فرزندى گردید که او را محمّد نامید. حکمت الهى بر آن تعلق گرفت که این کودک در همان سنین خردسالى از چشمه عطوفت پدرى پارسا و فاضل محروم بماند و در غم ارتحال آن مرد خدا، اوقات را سپرى کند. گرچه محمّد از حضور پُرفیض پدر بىبهره گشت، ولى مادرش که بانویى پاکدامن و صالحه بود، مراقبت وکفالت وى را عهدهدار شد و در جهت تربیت و رشد وى از هیچگونه کوشش دریغ نکرد و در اولین وهله، وى را به مکتب خانهاى در کوهستان فرستاد. محمّد توانست قرائت و خواندن و نوشتن را بیاموزد. مادر فداکارش وقتى مشاهده کرد این طفل توانایى آن را دارد که مراتب علمى و درجات دانش را بپیماید، تصمیم گرفت او را به حوزه علمیه بهشهر بفرستد. (٧)استادان
محمّد نوجوان در حوزه علمیه بهشهر، کتاب شمسیه را نزد شیخ احمد رحمانى و کتاب مطوّل را از محضر شیخ محمّد صادق شریعتى - نوه شیخ محمّد صالح اشرفى - و کتاب معالم را نزد حاج آقا بزرگ کردکویى و تنى چند از مدرّسان حوزه علمیه بهشهر آموخت. در درس آیةاللَّه حاج سید محسن نبوى اشرفى که در شمار علماى بزرگ مازندران و جامع معقول و منقول بود، شرکت کرد.آیةاللَّه نبوى در اوایل قرن چهاردهم هجرى رهسپار عراق گردید و در درس آخوند خراسانى وآیةاللَّه سیدمحمّدکاظم یزدى و دیگر مشاهیر حوزه علمیه نجف شرکت کرد و پس از اخذ درجه اجتهاد، در سال 1325 ه.ق. به ایران بازگشت و در شهرستان بهشهر ساکن گردید و ضمن تدریس، به رفع مشکلات اجتماعى و حلّ و فصل مسایل مردم پرداخت. (٨)
وى در ماجراى درگیرى طرفداران استبداد و حامیان مشروطه، فشارهاى زیادى را متحمّل گشت و چون ملاحظه کرد آشفتگىهاى پدید آمده توسط این دو گروه، فرساینده و مانع تلاشهاى علمى او مىباشد، به نجف برگشت و تا پایان زندگى در آنجا ماند و به تربیت طلاّب پرداخت و سرانجام در روز یکشنبه 27 جمادىالثانى سال 1373 ه.ق. رحلت نمود و در جوار بارگاه امیرمؤمنان7 و جنب مقبره مسجد خضرا دفن گردید. (٩)
حاج آقا خضر اشرفى، معروف به شریعتمدار استاد دیگر آیةاللَّه کوهستانى در حوزه علمیه بهشهر بوده است. پدر وى، آیةاللَّه شیخ اسماعیل شریعتمدار از علماى بزرگ مازندران به شمار مىرفت که در بهشهر مىزیست. حاج آقا خضر سالها در بهشهر به هدایت مردم، اداره امور حوزه علمیه بهشهر، رسیدگى به مشکلات مردم و تألیف آثارى چند در فقه و اصول مبادرت نمود. وى در سال 1336 ه.ق. فوت کرد. (١٠)
آیةاللَّه کوهستانى پس از استفاده از دانشوران حوزه علمیه بهشهر، عازم شهرستان بابل (بار فروش) گردید و به مدت 14 ماه در مدرسه کاظمبیک نزد شیخ احمد گرجى به تحصیل (١١)ر.ک: لب الالقاب، ملاّ حبیباللَّه شریف کاشانى، ص108؛ فوائد الرضویه، محدّث قمى، ص628؛ ریحانة الادب، ج1، ص128؛ اعیان الشیعه، ج9، ص407؛ مکارم الآثار، حبیب آبادى، ج3، و گنجینه دانشمندان، محمّد شریف رازى، ج3، ص161. (١٢)فرزانگان بابل، عبدالرّحمن باقرزاده، ص 78 و 79.:::
ستاره درخشان دیگرى که آیةاللَّه کوهستانى از حوزه درسى او استفاده کرد، آیةاللَّه شیخ محمّدحسینمازندرانى(1240 - 1345 ه.ق.) معروف به «شیخ کبیر» مىباشد. شیخ کبیر در حوزههاى علمیه قزوین، کربلا و نجف، به تحصیل پرداخت و در رشتههاى گوناگون علوم اسلامى، تبحّرى شایسته به دست آورد و در ردیف مجتهدان قرار گرفت. وى به دلیل زهد و تقواى توأم با نبوغ، از مشایخ روایى شیعه گشت. آیةاللَّه العظمى مرعشى نجفى به دریافت اجازه نقل روایت از ایشان مفتخر گردید. نتیجة المقال فى علم الدرایة و الرجال، حواشى بر فرائد الاصول شیخ انصارى، سراج الامة، حدیقة العارفین و تتمیم الدُّرة فى صلوة الجمعة از آثار اوست. (١٣)
آیةاللَّه شیخ نجفعلى، فرزند حسن نوکندى، معروف به فاضل استرآبادى (1305 - 1391 ه.ق.) از دیگر استادان آیةاللَّه کوهستانى در حوزه علمیه بابل مىباشد. بنابر نظر برخى، آیةاللَّه کوهستانى معالم الاصول را در حوزه علمیه مشهد، نزد وى فرا گرفت. آیةاللَّه استرآبادى پس از بازگشت از نجف اشرف، در شهر بابل اقامت کرد و به هدایت مردم پرداخت. آثارش نشانگرِ دقّتنظر، استوارى دانش، ژرفاى اندیشه، ایمان و تقواى اوست. سخنان (١٤)شیوایش چون از اعماق قلبى پاک و درونى تصفیه شده برمىخاست، اثر مفید بر دلها مىبخشید. شنوندگان چنان شیفته بیاناتش مىشدند که پس از شنیدن سخنرانى او، حتى براى یک بار، مایل بودند همیشه در حضورش باشند.
او از این توانایى براى از بین بردن بدعتها و گناهان استفاده مىکرد و با پىگیرى مستمر افراد را به امور خیر و افعال شایسته تشویق مىنمود و اجتماع را به سوى صلاح و پاکى سوق مىداد. (١٥)
آیةاللَّه استرآبادى به میزان استعداد و نبوغ فکرى آیةاللَّه کوهستانى پىبرد و بدین سبب، در تربیت و پرورش وى سعى ویژهاى از خود بروز داد و با نهایت فروتنى، در کوهستان به دیدار شاگرد خود رفت و مقام علمى و فکرى او را ستود.
در جوار بارگاه رضوى
آیةاللَّه کوهستانى، بابل را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت امام رضا علیه السلام ترک نمود و 13 سال در مدرسه میرزا جعفر - که از مدارس بزرگ حوزه علمیه مشهد بود و در مجاور صحن قدیم آستان قدس رضوى قرار دارد - تحصیلات علوم دینى را نزد استادانى بر جسته پى گرفت. وى علاقه خاصّى به حضرت رضا7 داشت و همواره از عنایات آن حضرت برخوردار بود. خودش در این باره مىگوید:«ایامى که در مشهد مشغول تحصیل بودم، مخارج تحصیلم را مادرم مىفرستاد. مدتى گذشت و از مازندران چیزى نرسید، ایام سخت و پر مشقتى را مىگذراندم. به ناچار، نزد استادم مراجعه کردم و مبلغى را به عنوان قرض از وى اخذ کردم تا هرگاه از جانب مادرم پول رسید، قرض ایشان را ادا کنم. در همان شب - حوالى طلوع فجر - در عالم رؤیا مشاهده کردم که شخص جلیل القدرى مرا مورد خطاب قرار داده و فرمود: شیخ محمّد! چرا از استادت براى امرار معاش خود پول قرضى گرفتى؟، من در جواب آن فرد والامقام، عرض کردم: از چه کسى باید پول قرض مىکردم؟ او پاسخ داد: از کسى که لحظاتى دیگر نامش را بر سر مأذنهها و گلدستهها مىآورند. ناگهان از خواب بیدار شدم و در همان لحظه شنیدم مؤذّن حرم مطهّر دارد بر امام رضا7 درود مىفرستد. تا این عبارت را شنیدم با شتاب وضو ساختم و به بارگاه امام هشتم مشرف شدم و از پیشگاه ایشان عذر خواهى نمودم.» (١٦)آیةاللَّه حاج آقا حسین قمى (1282 - 1366 ه.ق.) زعامت حوزه علمیه مشهد را عهدهدار بود و فقه و اصول را در منزل خود تدریس مىکرد. آیةاللَّه کوهستانى در درس او شرکت کرد و از خرمن دانش وى خوشهها چید. جلوههاى رفتارى این مرجع مبارز در تکوین شخصیت او به عنوان فقیهى شجاع، مقاوم و مدافع حق و حقیقت، بسیار تأثیر داشت.
آیةاللَّه آقا میرزا محمّد کفایى (1294 - 1356 ه.ق.) که در مکتب پدرش، آخوند خراسانى درس خوانده و به دریافت اجازه اجتهاد نائل گردیده بود، در سال 1325 ه.ق. به امر پدر به خراسان آمد و در مشهد اقامت گزید و در مسجد گوهرشاد به تدریس فقه و اصول پرداخت. آیةاللَّه کوهستانى در درس او شرکت کرد. آنچه براى شاگردان وى در خور اهمیت بود، مبارزه با استبداد و استکبار بود. هنگامى که دولت خواست از بیگانگان پول قرض کند، میرزا محمّد کفایى علیه این زنجیر وابستگى خروشید. مقام علمى و نفوذ سیاسى آقا زاده خراسانى موجب گردید که او عملاً اداره خطّه خراسان را عهدهدار شود و منزلش محلِّ حلّ و فصلِ اختلافات و رفت و آمد مشاهیر و پناهگاه کسانى باشد که جان خویش را در خطر مىدیدند. گرچه رضاخان قدرت تحمل این اقتدار معنوى و سیاسى را نداشت، امّا به رغم قدرت زیادى که داشت، جرأت نکرد به آقازاده خراسانى آسیب وارد کند. (١٧)
عزیمت به عتبات
آیةاللَّه کوهستانى در جوار بارگاه امام رضا علیه السلام همراه با توسّل به پیشگاه آن حضرت، نزد استادان خود به تکمیل دانستههاى خود در فقه و اصول و تهذیب نفس پرداخت. با مجاهدت مستمر و تلاش بىوقفه، در ردیف علماى بزرگ و چهرههاى تابناک حوزههاى علوم دینى تشیع قرار گرفت. وى به منظور تقویت مبانى اجتهادى خود، به عراق رفت. و هم مباحثهاش، آیةاللَّه شیخ محمّد تقى آملى نیز در سال 1340 ه.ق. وارد نجف شد. (١٨)آیةاللَّه سید ابوالحسن اصفهانى حدود 55 سال در عراق اقامت داشت و از محضر زبدگان فقه و اصول استفاده برد و خود از جمله مراجع طراز اول شد.آیةاللَّه کوهستانى جزو شاگردان او بود. (١٩)
میرزاى نائینى که نزدیک به 40 سال از عمر خود را در راه تحصیل و تدریس گذرانده و به مرتبه بالایى از فقاهت رسیده بود، در سال 1316 ه.ق. وارد نجف شد و به تدریس در مدرسه بکتاشىها پرداخت. پس از مدت کوتاهى، حدود 300 نفر از شاگردان ممتاز آخوند خراسانى در درس او حضور یافتند.
درس آیةاللَّه نائینى براى شیخ محمّد کوهستانى مشخصات ارزشمندى داشت، زیرا وى با شیوهاى جالب تدریس مىکرد و افکار تازهاى عرضه مىداشت و شاگردان خود را به اندیشیدن وادار مىکرد. (٢٠)
آیةاللَّه نائینى هنگام اعطاى گواهى اجتهاد به آیةاللَّه کوهستانى، از علماى حاضر در جلسه استفتاء خویش، از اجتهاد وى سؤال کرد که همه آنان به اجتهاد و عدالت او شهادت دادند. آیةاللَّه العظمى سید محمود شاهرودى که شاگرد آیةاللَّه نائینى و هم درس آیةاللَّه کوهستانى بود، نیز اجتهاد و عدالت او را تأیید کرد. آیةاللَّه نائینى در اعطاى گواهى اجتهاد، بسیار دقیق بود. اجازات صادر شده از ناحیه ایشان، مؤید این است که وى در این خصوص نهایت احتیاط را مبذول مىداشت. (٢١)
آیةاللَّه آقا ضیاءالدین عراقى (اراکى) استاد دیگر آیةاللَّه کوهستانى مىباشد. وى از بزرگترین شاگردان آخوندخراسانى است که پس از مدّتى، از برترین مدرّسان فقه و اصول گشت. (٢٢)
آیةاللَّه کوهستانى به دریافت اجازه اجتهاد از آقا ضیاءالدین عراقى نائل آمد. در این اجازه، استادش از وى به عنوان عالم، فاضل کامل، علم الهُدى، فخر محققان، افتخار اهل تدقیق و غوّاص بحار علوم و مفتاح رموز تحقیق براى عموم مردم نام مىبرد. (٢٣)
آیةاللَّه کوهستانى پس از 10 سال تحصیل در نجف اشرف و اخذ گواهى اجتهاد، به ایران بازگشت تا اندوختههاى علمى و میوه دهها سال گشت و گذار در بوستان معروف و حکمت و فضیلت را در اختیار مشتاقان معارف ناب قرآن و عترت قرار دهد.
اهتمامى با اهمیت
هنگام بازگشت آیةاللَّه کوهستانى به وطن خویش، ایران به سبب تعدّى اجانب و ستم رضاخان، در وضع آشفته و نگران کنندهاى به سر مىبرد. علما با مشاهده این اوضاع نابسامان به شدّت در هالهاى از تأثّر و رنج روزگار مىگذرانیدند. تمامى حوزههاى علمیه، مساجد و حسینیهها بسته بود و از اقامه مجالس مذهبى و مراسم دینى به طور جدّى جلوگیرى مىشد.آیةاللَّه کوهستانى به زادگاه خویش برگشت و براى جلوگیرى از اجراى نقشههاى ضدّدینى رضاخان، به آبادىهاى گوناگون مسافرت نمود و به ارشاد مردم پرداخت و آنان را از این توطئههاى خطرناک، آگاه ساخت. وى در سال 1316 ه.ق. کلنگ احداث حوزه علمیه کوهستان را بر زمین زد و براى تحقّق این هدف پاک، بخشى از املاک شخصى خود را که در جنب منزل مسکونىاش قرار داشت، به این امر اختصاص داد وبا تلاشى مستمر و توأم با تدبیر و مشى حکیمانه، 5دستگاه ساختمان گِلى بسیار ساده که هر یک شامل چند حجره بود، براى اسکان طلاّب احداث کرد. سرانجام حوزه علمیه کوهستان گشایش یافت. پس از تکمیل بناى مدرسه، آیةاللَّه کوهستانى براى نامگذارى حوزه، به قرآن تفأّل زد که این آیه آمد: (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِک فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ، مِمَّا یجْمَعُونَ) (٢٤)و با الهاماز کلام وحى، این پنج مدرسه را «فضل»، «رحمت»، «فرح»، «خیر» و «جمع» نام نهاد. (٢٥)در اندک زمانى، دانش پژوهان علم و فضیلت از هر سو براى تحصیل علوم دینى در این مکان گرد آمدند و بدین ترتیب دوران حیات علمى - دینى در مازندران، از روستاى کوهستان آغاز گردید.
آیةاللَّه کوهستانى دریافت که به دلیل اختناق حاکم وقت، بهتر است خدمات خویش را از همان دهکده کوچک آغاز کند و سختىهاى ناشى از جارى کردن این جویبار فضیلت را به تنهایى بر دوش کشد و به پرورش طلاّب بپردازد؛ تا آنان با توشهاى توأم با تزکیه و به دور از هواى نفس، در مسیر گسترش معارف و علوم اسلامى گام بردارند. بدین گونه حدود 200 نفر طلبه در آنجا مشغول تحصیل و پیمودن قلههاى رفیع علم و معنویت شدند و روح تشنه خویش را از زمزم کمال آیةاللَّه کوهستانى سیراب کردند. (٢٦)
پیر پارساى کوهستان با دقّت کامل، بر تحصیل و تهذیب طلاب نظارت مىنمود. او هیچ گاه مدیریت حوزه را به عهده دیگرى نگذاشت. وى هرگونه امکاناتى را که در رشد علمى و تزکیه طلاّب مؤثّر بود، در اختیارشان قرار داد و آنان را به زندگى ساده و حفظ زىّطلبگى سفارش مىکرد. گسترش این حوزه به لحاظ علمى و تدارکاتى و نیز شهرتى که به دست آورد، مرهون حُسن مدیریت، صفاى باطن و اخلاص آیةاللَّه کوهستانى بود که همچون حکیمى حاذق و درد آشنا، امور طلاّب را با فروتنى سامان مىداد و همچون پدرى مهربان با آنان رفتار مىکرد و با نشاط روحى خویش همگان را در جهت ادامه تحصیل و پیمودن مسیر تزکیه مصمم مىساخت. آیةاللَّه کوهستانى در مدرسه تدریس مىنمود و شاگردان را به مباحثه علمى، کنجکاوى، پرسش و موشکافى وادار مىکرد.
در اندک مدتى، روستاى گمنام کوهستان مرکز توجه دانش پژوهان و محل رفت و آمد مشاهیر علمى حوزه، خطیبان خردمند، نویسندگان و محققان عرصههاى دینى و اعتقادى قرار گرفت. بسیارى از علماى بهشهر، هزار جریب، نکا، رستم کلا و دیگر مناطق مازندران از جمله افرادى هستند که در این حوزه به مقامات علمى دست یافتهاند. (٢٧)
همسر فداکار
برخوردارى از همسرى صالح و شایسته، از عوامل موفقیت آیةاللَّه کوهستانى بود. آن بزرگمرد عرصه دیانت مایل بود همسرش را از موهبت کوشش در راه احیاى حوزه علمیه کوهستان محروم نسازد. از این جهت، به همسرش که زنى پارسا و عفیف بود، گفت: آیا حاضرى در کنار من، در حق طلاّب مادرى کنى و با تربیت آنها نزد خداوند متعال رو سفید شوى؟ همسرش که درس انسان بودن و زیستن را در کلاس درس آیةاللَّه کوهستانى تکمیل کرده بود، با استقبال وافر، پیشنهاد شوهرش را پذیرفت. (٢٨)آن زن با ایمان، عاقل، فداکار و باهوش در تشکیل حوزه علمیه کوهستان و نگهدارى آن تلاش فراوان به خرج داد. هر روز براى کارگرانى که مشغول ساختمان مدرسه بودند، غذا درست مىکرد. در یکى از این روزها، یکى از فرزندانش به شدت بیمار گردید. درمانِ فرزندش اثر نبخشید و امیدى به بهبودى او نمىرفت. عواطف مادرى روح او را رنجور ساخت. براى آنکه به شخصیت شوهرش لطمهاى وارد نشود، از مراقبت فرزندش صرفنظر کرد و به دنبال تهیه غذا براى میهمانان رفت. خودش در این باره مىگوید: سنجیده بودم اهمیت حفظ حیثیت آیةاللَّه و پیشبرد کار روزانه بناى مدارس را از وظایف انسانى و اسلامى دانستم و مانند دینى در اداى آن شتاب داشتم. در هر حال، فرزندم جان به جان آفرین تسلیم کرد و به جوار رحمت الهى پیوست. من نیز خود را این گونه تسلّى مىدادم که گرچه بچّهام در لحظات واپسین عمر از عاطفه مادرى محروم گردید و داغى بود که بر سینهام سنگینى مىکرد، امّا مسرور بودم که به وظیفه الهى و شرعى خویش عمل کرده و از خدمت به آیةاللَّه کوهستانى و حوزهاى که او بنیان نهاده بود، شانه خالى ننموده بودم.
طلاّب حوزه علمیه کوهستان بسیارى از موفقیتهاى خود را مدیون فداکارى، سعه صدر و محبتهاى بىدریغ این بانو مىدانند؛ چون در آن سالها وضع معیشتى طلاّب آشفته بود و بیشتر آنان از خانوادههاى کم درآمد بودند که محبّت آن مادر و رفع بخشى از نیازهاى آنان در دلگرمى طلاّب فوقالعاده مؤثر بود. به همین دلیل، حاج شیخ محمّد شاهرودى بهشهرى گفت: نیمى از کارهاى حوزه کوهستان و کمک به ریاست دینى آیةاللَّه بر دوش همسرش بود. شهید هاشمىنژاد نیز در این باره گفت: اگر همکارى همسر آیةاللَّه نبود، اداره حوزه برایش امکان نداشت. (٢٩)
شاگردان
- 1. شیخ على کاشانى (1349 - 1374 ه.ق.): وى در درس فقه و اصول آیةاللَّه کوهستانى شرکت کرد. او داراى اطّلاعات گستردهاى از علوم معقول و منقول، قدرت نقد و بررسى آراى فقیهان و مناظرههاى علمى بود و در آغاز جوانى به اجتهاد رسیده بود. (٣٠)
شیخ على آن چنان مقامى را در تزکیه و سیر و سلوک به دست آورد که وقتى شهید هاشمىنژاد مىخواست عازم قم گردد، آیةاللَّه کوهستانى از وى خواست محضر وى را درک کند و چون این دانشور شهید با او آشنا گردید، متوجه شد که تمام فضائل اخلاقى و معنوى آیةاللَّه کوهستانى در شیخ على کاشانى تجلّى یافته است. وى بر بلنداى صفا و اخلاص پرواز مىکرد و با سجدههاى طولانى و نغمههاى شبانه، شب را صبح مىکرد و عشق شگفت او به خاندان عصمت و طهارت در گفتار و کردارش نمایان بود. شیخ على وقتى به سجده (٣١)مىرفت، طلبهها مىایستادند و مجذوب حالات او در این موقع مىشدند. (٣٢)
2. شهید سیدعبدالکریمهاشمىنژاد(1360-1311 ه.ش.): وى پس از فراگیرى علوم مقدماتى، براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه کوهستان رفت. هاشمىنژاد با علاقه تمام، دروس حوزه را نزد آیةاللَّه کوهستانى و دیگر مدرّسان حوزه علمیه کوهستان آموخت. آیةاللَّه کوهستانى دربارهاش فرمود: من در چهرهاش مىبینم که در آیندهاى نه چندان دور، از شخصیتهاى بزرگ علمى کشور خواهد شد. (٣٣)
استادش، آیةاللَّه کوهستانى به جهت استعداد و نبوغ بالا و تزکیه نفسى که در او سراغ داشت، امیدوار بود که او در آینده از مراجع بزرگ بشود تاجهان اسلام را رهبرى کند، ولى شرایط سیاسى و اجتماعى اجازه نداد که هاشمىنژاد در برابر جنایات رژیم پهلوى، سکوت کند و تنها به درس و بحث بپردازد. (٣٤)
آیةاللَّه کوهستانى به دلیل ذوق عالى و استعداد خارقالعاده هاشمىنژاد، رابطه بسیار نزدیک و پر عاطفهاى را با او برقرار نمود؛ به گونهاى که او همانند یکى از فرزندان و اعضاى خانواده آیةاللَّه کوهستانى محسوب مىشد. (٣٥)
3. آیةاللَّه حاج سید تقى حسینى نصیرى(1289 - 1373 ه.ق.): وى در روستاى «متکازین» بهشهر پا به عرصه وجود نهاد و پس از تحصیل دوره مقدماتى نزد پدرش، رهسپار حوزه علمیه کوهستان شد و زیر نظر آیةاللَّه حاج شیخ محمّد کوهستانى به رشد علمى و اخلاقى نائل آمد. وى سطوح عالى را در حوزه علمیه مشهد مقدس فرا گرفت و سپس براى تکمیل دروس فقه و اصول، عازم نجف گردید و 8 سال بعد با اخذ درجه اجتهاد به وطن بازگشت. وى بنا به درخواست آیةاللَّه کوهستانى، سالیانى در حوزه علمیه کوهستان به تدریس و تربیت طلاّب اشتغال ورزید. سپس بنا به دعوت عدهاى از علما و اهالى متدین «نوکنده»، براى سر و سامان دادن امور دینى و اجتماعى مردم، در آن بخش اقامت گزید و با تشکیل حوزه علمیه شاگردان بسیارى پرورش داد. آیةاللَّه نصیرى در فروتنى، اخلاص، گره گشایى از مشکلات مردم، ساده زیستى و تعهّد در اداى وظایف دینى و شرعى زبانزد خاص و عام بود. او تحت تأثیر افکار امام خمینى بود و به ایشان عشق مىورزید و دستورهاى او را به عنوان واجبات شرعى تلقى مىکرد. (٣٦)
4. آیةاللَّه حاج شیخ ابوالقاسم رحمانى خلیلى مازندرانى (1302 - 1375): دوران کودکى این روحانى عالیقدر در بیت رفیع علم و تقوا سپرى گشت. دوازده ساله بود که به عشق فراگیرى علوم اهل بیت، به حوزه علمیه آیةاللَّه کوهستانى آمد. وى رسایل و مکاسب را نزد آیةاللَّه کوهستانى یاد گرفت. در 23 سالگى (1325) به نجف اشرف رفت و 12 سال نزد حاج میرزا حسین یزدى، شیخ صدرا بادکوبهاى، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، سید ابوالقاسم خویى و میرزا هاشم آملى، به فراگیرى فقه و اصول و تفسیر پرداخت و با کسب اجازات متعدّد اجتهاد و روایت، در سال 1338 به ایران برگشت و در زادگاه خویش به تربیت طلاّب، تألیف پرداخت. وى 10 سال بعد به تهران آمد و به تدریس مکاسب و کفایه اشتغال ورزید. آیةاللَّه رحمانى سرانجام در اواخر اسفند 1375، پس از اقامه نماز صبح، هنگام خواندن زیارت عاشورا، به سراى جاوید شتافت. (٣٧)
5. آیةاللَّه حاج شیخ حسین محمّدى لائینى هزار جریبى الاصل (1303 - 1372.ش.): آیةاللَّه محمّدى لائینى نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبرى بود. وى در 9 سالگى براى تحصیل علم به روستاى «متکازین» رفت و نزد آیةاللَّه حاج آقا میر تقى نصیرى به فراگیرى علوم حوزوى پرداخت و بعد از فراگیرى مقدّمات، در سال 1321 همراه استادش به حوزه علمیه جدید التأسیس کوهستان رفت و کتاب شمسیه را نزد آیةاللَّه نصیرى خواند. وى به دلیل استعداد عالىاش، در بین دیگر شاگردان خوش درخشید. با عزمى خللناپذیر و قلبى لبریز از شوق، به کسب فضایل و معارف پرداخت و با تلاش بىوقفه، الگوى طلاّب حوزه علمیه کوهستان قرار گرفت. آیةاللَّه محمّدى لائینى پس از مدّتى، به تدریس آموختههاى خود براى طلاّب مبتدى پرداخت. وى دروس سطح را نزد آیةاللَّه کوهستانى آموخت، سپس به نجف رفت و 14 سال نزد استادان بزرگ حوزه علمیه نجف، به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و بعد از اخذ گواهى اجتهاد به ایران بازگشت. او چند سال در کوهستان به تعلیم و تربیت طلاّب مشغول بود، تا آن که بنا به درخواست اهالى نکا، به آن شهرستان رفت و به اداره امور شرعى مردم و حوزه علمیه نکا مشغول شد. (٣٨)
6. حاج اسحاق درزیان: وى در خانوادهاى روحانى، در روستاى «عزیزک» از توابع بهنمیر دیده به جهان گشود و بعد از فراگیرى دروس مقدّماتى در حوزه علمیه بابل، به قم عزیمت نمود و از محضر آیةاللَّه بروجردى و آیةاللَّه طباطبایى کسب فیض نمود. وى شاگرد آیةاللَّه کوهستانى نیز بود. وى هنگام شروع نهضت اسلامى، در صفوف مقدم مبارزه علیه رژیم ستم شاهى حضور داشت و در دوران دفاع مقدس، بیش از 26 بار به جبهه رفت. احداث کتابخانهها و مساجد و پىگیرى مسایل عمرانى، اجتماعى و فرهنگى منطقه از امور مورد توجه ایشان بود. وى در سال 1361، به فرمان امام خمینى به عنوان امام جمعه بهنمیر منصوب شد. (٣٩)
7. حاج شیخ محمّد على صادقى: وى و برادرش، حاج شیخ یحیى صادقى فرزندان شیخ اسداللَّه گُلْوِردْى هزار جریبى هستند. دو برادر دروس حوزه را تا پایان سطح، در حوزه علمیه کوهستان، نزد آیةاللَّه کوهستانى فرا گرفتند و سپس براى ادامه تحصیل به حوزه نجف رفتند. اکنون هر دو در منصب قضاوت، به جامعه خدمت مىکنند. (٤٠)
8. شیخ محمّد على ابراهیم نژادى آکردى:وى پیش از بلوغ، به تحصیل علوم حوزوى در حوزه علمیه کوهستان پرداخت. (٤١)
9. سید حسن ابطحى: ایشان سالهاى متمادى با آیةاللَّه کوهستانى ارتباط داشت و از محضرش استفادههاى علمى و معنوى برد. خاطراتى در کتاب «پرواز روح» از استادش آورده است. اى مىگوید: روزى خطبه همام نهجالبلاغه را که در وصف متقین است، در اتاق بیرونى آیةاللَّه کوهستانى مطالعه کردم، مشاهده نمودم بدون مبالغه، تمام مندرجات آن خطبه با اعمال و رفتار این عالم فاضل تطبیق مىکند. (٤٢)
10. حجةالاسلام سید محمود حسینى.
مبارزه با فساد
آیةاللَّه کوهستانى از مفاسد روز افزون اجتماعى و حرکتهایى که سقوط اخلاقى اجتماع را به دنبال داشت، سخت آزرده خاطر مىشد. در زمان طاغوت، در شهر نکا، شخصى در پىاحداث ساختمان براى سینما برآمد. از آنجا که در آن زمان، سینما لانه فساد بود، آیةاللَّه کوهستانى بانى ساختمان را فراخواند و با شیوه شایسته اسلامى، او را منصرف ساخت و در نتیجه، ساختمانى که به منظور ترویج منکرات آماده مىشد، به مسجد تبدیل گردید و آیةاللَّه کوهستانى نخستین نماز جماعت را در آن اقامه فرمود. بانى ساختمان به مناسبت این که چنین توفیقى را به دست آورده بود، نام مسجد را «توفیق» نهاد.محاکم قضایى رژیم پهلوى با مردم بدرفتارى مىکردند.رشوهخوارى در بین آنان رواج داشت. به شکایات مردم رسیدگى نمىکردند. از این جهت، مردم براى حلّ اختلافات خود به آیةاللَّه کوهستانى مراجعه مىکردند. گاهى منازعات عمیق و پیچیده را که طرفین دعوا از اصلاح آن نا امید مىشدند، به آسانى حل و فصل مىکرد وبین افرادآشتىبرقرار مىنمود. (٤٣)
آیةاللَّه کوهستانى فرمود: در ایام اشتغال به تحصیل در مشهد، طىّ رؤیایى راستین مشاهده کردم که در صحن عتیق حضرت على بن موسىالرضا7 هستم، صحن مملو از علما بود. در همین حال، فردى از میان جمعیت برخاست و بر منبر رفت و به چپ و راست خود نظر افکند و با حال تمسخر و اهانتآمیز، علما را نگریست. مدتى بعد، رضاخان روى کار آمد و از جانب استعمار مأمور بر اندازى دین و روحانیت از صحنه و سیاست شد. او مىخواست اسلام را از متن جامعه حذف کند، امّا خداوند ریشهاش را کند و به بدترین شکل ممکن در دنیا عذابش داد و در جایى دوردست هلاک شد.
آیةاللَّه کوهستانى وضع رضاخان را در عالم برزخ، مشاهد کرد؛ در حالى که سیاه، سوخته و متعفن به نظر مىرسید و مارى به یک پایش پیچیده بود. ایشان افزوده بود: این مار به خاطر آن است که او، آیةاللَّه سید حسن مدرّس را به شهادت رسانید. (٤٤)
حاج شیخ عباس عرفانى مىگوید: شنیدم که آیةاللَّه کوهستانى از لعنت کردن رضاخان امتناع مىکند و از استماع این مطلب خیلى ناراحت بودم. با خود نجوا کردم بهتر است به کوهستان بروم و از ایشان بپرسم. با این انگیزه به آبادى مذکور رفتم و با آیةاللَّه کوهستانى دیدار کردم. پس از تعارفات متداول و قبل از آن که این قضیه را بپرسم، فردى که آنجا حضور داشت مسئلهاى از ارث به میان آورد. در خلال این بحث، آیةاللَّه کوهستانى دوبار رضا شاه را مورد لعن قرار داد و فرمود: خدا لعنت کند رضاخان را که چیزى باقى نگذاشت. که در واقع این مطلب پاسخ سؤال من بود و لذا از طرح آن خوددارى کردم و فهمیدم شایعه بوده است.
دکتر شهیدى ساروى (چشم پزشک) که از علاقهمندان آیةاللَّه کوهستانى است، مىگوید: روزى با عدّهاى از دوستان پزشک به دیدار آیةاللَّه کوهستانى رفتیم. از محضر ایشان خواسته شد که اجازه دهند معاینهاى پزشکى نسبت به او انجام گیرد. یکى از پزشکان مسؤولیت این کار را عهدهدار شد که در حین معاینه توسط وى، آیةاللَّه کوهستانى گفت: خدا مىداند ما قصد فریب دادن کسى را نداشتیم! در بین راه من به همراهان گفتم: منظور ایشان از بیان این عبارت چه بوده است؟ آن پزشکى که آیةاللَّه را معاینه کرده بود، گفت: وقتى پیراهن آقا را بالا زدم و اندام نحیف و استخوانى او را دیدم، با خود گفتم: این علما با چنین ناتوانى بدنى، چگونه مىخواهند با حاکمان ستمگر و زورگو مبارزه کنند؟! و بعد به خود پاسخ دادم: این آقایان از راه مکر مردم را گول مىزنند و آنها را هم راه و هم رأى خویش مىنمایند! چون این اندیشه و تصوّر نادرست از ذهنم گذشت، آیةاللَّه کوهستانى این عبارت را بر زبان آورد: «خدا مىداند ما نمىخواهیم کسى را فریب بدهیم.»
زُهد و ساده زیستى
آقاى ابطحى مىنویسد:«آیةاللَّه کوهستانى در پرتو ایمان و تقوا، توانست به مَلکه زُهد و قناعت دست یابد. وى خود را با محرومان شریک دانست و راه غلبه بر فقر را عملاً نشان داد. او با این که مىتوانست وسایل زندگى بهترى براى خود فراهم نماید، در کمال سادگى و بدون آلایش به سر برد. در و دیوار منزل قدیمى، لباسهاى کرباس، ظروف گلین و فرشِ حصیرىِ منزل او بیانگر زهد و تقواى او بود.
اگر فردى با آیةاللَّه کوهستانى برخورد مىکرد، ابتدا تصور مىنمود از اوضاع سیاسى و اجتماعى اطّلاعى ندارد و همچون یک روستایى روزگار مىگذراند، ولى او با هوش فوقالعاده و تیزبینى شگفتى که از صفاى نفس وى نشأت مىگرفت، از آینده کشور و حوادث سیاسى آن مطّلع مىساخت. در نخستین روزى که همراه شهید هاشمىنژاد به منزلش رفتم، سادهزیستى او خیلى مرا جلب نمود. اتاقى که براى پذیرایى میهمانان در نظر گرفته بود، اگر چه بزرگ بود امّا آن را با حصیر مفروش نموده بود و در گوشه آن منبرى کوتاه، یک جلد قرآن بزرگ، یک جلد رساله و چند عدد مُهر وجود داشت و دیگر چیزى دیده نمىشد؛ ولى معنویتى شگفت بر آنجا حاکم بود؛ انسان را از توجه به دنیا باز مىداشت و متوجه به خدا مىکرد. میهمانان هم اغلب از بستگان طلاّب مدرسه کوهستان و مراجعین (از قبیل شخصیتهاى روحانى و کسانى که براى رفع اختلافات و گرفتارىها به ایشان مراجعه مىکردند) بودند. به عادت همیشگى، نماز در مسجد به جماعت خوانده مىشد. آنگاه همه به محل اقامت ایشان برمىگشتند و در آنجا منتظر غذا بودند. نوع غذا و پذیرایى به قدرى ساده و همراه با صفا و گشادهرویى بود که لذت و گوارایى آن را نمىتوان وصف کرد. براى هر مهمانى یک کاسه آش، آن هم در ظروف سفالین و مقدارى نان در سفره قرار مىداد که اکثر مهمانان نان را براى تبرک به همراه مىبردند.» (٤٥)
بارها افراد خیر به او پیشنهاد کردند که فرشى براى اتاق پذیرایى منزل او بیاورند؛ ولى ایشان زیر بار نرفت. روزى چند تخته قالى گرانبها به منزلش فرستادند، ولى ایشان آنها را به حسینیه کوهستان انتقال داد و به همان حصیرِ خشنِ مازندران اکتفا کرد.
آیةاللَّه کوهستانى زهد و سادهزیستى را با محبّت به مردم عجین ساخت. قلب او کانون مهر و عاطفه نسبت به اقشار مختلف جامعه، به ویژه محرومان بود. (٤٦)
آیةاللَّه کوهستانى در طول عمر با برکت خود، از مصرف وجوه شرعى براى زندگى شخصى خود، پرهیز نمود. او در ایام تحصیل در مشهد، براى کسب معاش در روزهاى تعطیلى همراه برخى از معماران مشهد به کار ساختمان سازى مىپرداخت. وى در همین دوران، مهارتهایى در این رشته به دست آورد و در احداث حسینیه، مسجد و حوزه علمیه کوهستان از تجربه خود بهره بُرد و معماران ماهر را به کار گرفت. (٤٧)
وى در روستاى کوهستان، با اندک زمین مزروعى موروثى خود کشاورزى مىنمود و از این طریق معاش خود را تأمین مىکرد.
بوستان معنا
یکى از شاگردان شیخ رجبعلى خیاط مىگوید: در عمرم، سه نفر را دیدم که در نماز، معرکه بودند؛ مرحوم آقاى خیاط، آیةاللَّه کوهستانى و آقا شیخ حبیباللَّه گلپایگانى در مشهد. اینها عجیب بودند؛ وقتى به نماز مىایستادند، با دیده درونى مشاهده مىکردند که فضا کیفیتى دیگر است و آنها به غیر خدا توجهى نداشتند. (٤٨)شیخ محمّد ابراهیمى مازندرانى مىگوید: روزى به محضر علاّمه محمّد حسین طباطبایى رسیدم، علاّمه فرمود: «از وقتى که آقاى کوهستانى را در منزل آیةاللَّه میلانى دیدم، هیچگاه ایشان را در نماز شب فراموش نمىکنم.
حاج شیخ محمّد ابراهیم ریاحى درباره آیةاللَّه کوهستانى مىگوید: به محضرش تشرف حاصل کردیم. ایشان بیمار بودند (و مدّتى بعد بر اثر آن، رحلت نمودند.) تا موقع نماز شد، با آن جسم ناتوان به نماز ایستاد. آنقدر نماز را با خضوع و طمأنینه خواند و سجدههایشان به قدرى طولانى بود که با وجود آن که ماجوان بودیم، برایمان مشکل بود. در هر حال، نماز را خواندیم و از ایشان تقاضاى گفتارى کردیم که به آن عمل کنیم، فرمود: «توجهتان به قرآن باشد که این روزها قرآن خیلى غریب است.» این سخن را آنچنان با سوز دل بیان کردند که ما به گریه افتادیم و چون با اصرار تقاضاى دستورالعملى کردیم، فرمود: «ذکرى را برایتان مىگویم که اگر به آن عمل کنید، هر حاجتى داشته باشید به آن مىرسید و آن چنین است: تا 40 روز، هر روز 12 بار «انّا انزلناه» را بخوانید. بعد از آن، حاجت شما برآورده مىشود. انشاء اللَّه.»
در یکى از سالها، مازندران دچار خشکسالى و کم آبى شد و کشاورزان و سایر اقشار مردم از این بابت نگران شدند. یکى از زنان روستایى با لحنى ناراحت و آشفته، نزد آیةاللَّه کوهستانى - که عازم مسجد بود - آمد و فریاد زد: هنگامى که نماز مىخوانید، به فکر ما هم باشید. محصولاتمان در حال نابودى است. ایشان به راه خود ادامه داد و در مسجد با مردم به جماعت ایستاد. آیةاللَّه کوهستانى بعد از اقامه نماز، به سجدهاى طولانى رفت و به ذکر دعا و خواندن دعاى ابوحمزه ثمالى مبادرت نمود. هنوز سر از سجده بر نداشته بود که صداى بارندگى شدید به گوش نمازگزاران رسید. (٤٩)
آیةاللَّه کوهستانى از علماى وارستهاى بود که شیخ رجبعلى خیاط دربارهاش گفت: «از آقاى کوهستانى نورى ساطع است که به آسمان مىرود.»، سالها بعد این سخن رجبعلى خیاط را براى وى بازگو مىکنند، فروتنانه مىگوید: «آن زمان ذکرهایى داشتیم.»
حجةالاسلام و المسلمین سید قاسم شجاعى مىگوید: تصمیم گرفتم خدمت آقاى کوهستانى برسم. ایام حج بود لذا به عنوان روحانى کاروان براى انجام اعمال عبادى - سیاسى حج به حجاز مشرّف شدم. در کاروان، با دکتر طهماسبى آشنا شدم و به ایشان گفتم: مىخواستم خدمت آیةاللَّه کوهستانى بروم، ولى نشد. او گفت: من پزشک معالج او هستم. گفتم: چقدر خوب شد. اینجا قول بده که مرا به خدمت ایشان ببرى. گفت: البته وقتى مىخواستم او را ترک کنم، به شدّت بیمار بود و خیلى نگران حالش بودم. من از او (دکتر) جدا شدم، تا این که از مکه به عرفات رسیدم. در آنجا دعاى عرفات را خواندم و به مضامین آن خیلى توجه کردم، به این جمله که رسیدم: «عمیت عین لاتراک»، دلم شکست و اشکى جارى شد. در آن حال، گفتم: خدایا! من چیزى جز سیادت ندارم. آن را از جان خرج مىکنم. توبه حقّ اجداد ما، این بنده - آیةاللَّه کوهستانى - را شفا بده. آمدم ایران، امّا دیدار وى برایم میسّر نشد. رفتم مشهد، در دارالسیادة مشاهده کردم زیر بغل پیرمردى را گرفته و او را مىآوردند، پرسیدم: ایشان کیست؟ گفتند: آقاى کوهستانى. من ایشان را تا آن زمان ندیده بودم. خم شدم و دست او را بوسیدم. همین که خم شدم، دست روى شانه راستم گذاشت و گفت: «آقاى شجاعى! خدا عاقبتت رإ؛ به خیر کند. دعاى عرفات تو به ما رسید.» تمام بدنم عرق کرد. همان جا نشستم. همسرم گفت: چه شده؟ گفتم: چیزى نیست. حدود نیم ساعت نشستم. خدا شاهد است در عرفات کسى در کنارم نبود. آهسته در حالى که قطره اشکى روى کتاب دعایم چکید، وى را دعا کردم. (٥٠)
ارادت به خاندان طهارت
آیةاللَّه کوهستانى ارادت عمیقى نسبت به خاندان عصمت و طهارت: داشت و در شبهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته مراسم سوگوارى حضرت ابا عبداللَّه7 و یارانش را بر پا مىکرد. وقتى مدّاحان به ذکر مصایب ائمّه: مىپرداختند، سیل اشک از دیدگانش جارى مىشد. او در وصیتنامه خود تأکید کرد که بازماندگانش این مجلس را برپا دارند.در محرم سال 1392 ه.ق. بر اثر کسالت شدید از شرکت در مجلس سوگوارى باز ماند. براى آن که از چنین فیضى محروم نماند، یکى از طلاّب را فرا خواند تا براى او روضه خوانى کند. او با این که در بستر بیمارى افتاده بود، به همان حال سینه مىزد و اشک مىریخت.
حاج آقا سید محمود حسینى مىگوید: آن مرد خدا در دهه عاشورا، هر شب در مجلس عزا شرکت مىکرد و در میان جمعیت مىایستاد و بر سینه مىزد و اشعار سوزناکى را که حاضران مىخواندند، زمزمه مىکرد. (٥١)
آقاى صدرایى اشکورى - از واعظان رشت - به علّت عارضه قلبى، در بیمارستان آبان تهران بسترى شد. خطیب مشهور، حجةالاسلام محمّدتقى فلسفى از وى عیادت نمود و ضمن گفت و گو با ایشان پرسید: حالتان چطور است؟ او جواب داد: عطیه آقا سیدالشهداء7 ما را اداره مىکند. آقاى فلسفى گفت: ما همه از آقا امام حسین7 برخورداریم. او در پاسخ گفت: امّا ما یک حساب دیگرى داریم. استاد فلسفى کنجکاو شد و از او خواست تا این راز را فاش کند، صدرایى گفت: یک قطعه باغ چاى دارم که هدیه سالار شهیدان، حضرت ابا عبداللَّه7 است و در دوران کهولت مرا اداره مىکند. مرحوم فلسفى پرسید: از کجا مىگویید عطیه سیدالشهداء است؟ او خاطرنشان ساخت: این باغ را براى معامله، قولنامه کرده بودم و دو روز پس از آن به دیدن آیةاللَّه کوهستانى رفتم. وقتى که مرا دید، فرمود: چرا عطیه ملوکانه را مىفروشى؟! عرض کردم: با شاه کارى ندارم. فرمود: منظورم این نیست، آقا سید شهیدان را مىگویم. اینها، اینالفاظ را دزدیدهاند.یادت هستجوان بودى، رفتى حرم امام حسین7، بالاسر آقا، سرت را به شبکه ضریح نزدیک کردى و گفتى: «آقا، سیدالشهداء، من یک لطفى مىخواهم که در دوران پیرى و از کار افتادگى سر سفره شما اداره شوم.» این باغ اجابت آن دعاست. چرا قصد فروش آن را داشتى؟ دست آقا را بوسیدم، از پلهها پایین آمدم. به رشت بازگشتم و قولنامه را پارهکردم و تا الان زندگى مناز اینباغ اداره مىشود.
آیةاللَّه کوهستانى بر اثر تزکیه درون و پیمودن درجات تقوا و پارسایى، به محضر حضرت ولىّ عصر(عجّ) مىرسید. شیخ على کاشانى مىگوید: شبى در محل سکونت استادم (آیةاللَّه کوهستانى) مشغول نماز مغرب شدم، دیدم حضرت بقیةاللَّه تشریف آوردند و در گوشه اتاق، پشت به قبله، به نحوى که من در نماز صورت مبارکشان را مىدیدم، نشست. مىخواستم نماز را تمام کنم و به پیشگاه امام عرض ادب کنم، ولى وقتى سلام نماز را دادم، حضرت ولىّ عصر(عجّ) تشریف بردند.
آیةاللَّه کوهستانى به منظور تشرّف به محضر امام زمان (عجّ) در سفر خود به عراق، مدّتى در مسجد کوفه بیتوته نمود. شبى مرد عربى نزدش آمد و از او احوال پُرسى کرد. آیةاللَّه کوهستانى تصور نمود او از آشنایان است یا آن که کسى نام وى را به او گفته و آمده است تاحال او را بپرسد. آن مرد همچنین از احوال آیةاللَّه سید ابوالحسن اصفهانى جویا مىشود و بعد مقدارى آب به آیةاللَّه کوهستانى تعارف مىکند که چون وى تشنه نبود، آب را نمىخورد. وقتى مرد عرب مىرود، آیةاللَّه کوهستانى از قراین و اوصاف مىفهمد که آن مرد عرب، حضرت مهدى(عجّ) بود. (٥٢)
بصیرت باطن
آیةاللَّه کوهستانى از طریق صدق وصفا ومؤانست با عالم قدس و ملکوت، از نورى باطنى برخوردار شد که به کمک آن، باطن افراد را مشاهده مىکرد و یا از آینده خبر مىداد. این حالتها ارمغان صفاى قلب و پاکى روح و تزکیه درونش بود که به نمونههایى از آنها اشاره مىشود:- 1 - آیةاللَّه حاج سید مصطفى میر کتولى، هم بحث آیةاللَّه کوهستانى مىگوید: در مشهد تدریس مىکردم و در پذیرفتن شاگردان خود از آیةاللَّه کوهستانى نظرخواهى مىکردم. روزى شاگرد آراسته و منظمى تقاضاى شرکت در محفل درس مرا نمود. آن جوان را به آیةاللَّه کوهستانى نشان دادم و از او خواستم تا دربارهاش خبر دهد. تا چشم آن فقیه عارف به سیماى آن جوان افتاد، صورت خود را برگردانید و سکوت کرد. از وى خواستم واقع امر را بیان کند، او گفت: آینده خطرناکى در پیش دارد. من هم از درس دادن به آن جوان امتناع کردم. آن جوان سالها در مشهد درس خواند و براى تکمیل تحصیلات راهى نجف شد و بعد بر سر مسئلهاى با فرزند آیةاللَّه سید ابوالحسن اصفهانى اختلاف پیدا کرد و زمانى که وى در صحن بارگاه حضرت على7، در نماز جماعت به پدر خود اقتدا کرده بود، سرش را بُرید. (٥٣)
2 - حجةالاسلام ابراهیم نژاد آکردى مازندرانى مىگوید: در ایام اشتغال به تحصیل، از نظر معیشتى بر من خیلى سخت مىگذشت. تصمیم گرفتم از زىّ طلبگى درآیم و با کار و تلاش خود را از گرسنگى برهانم. پیش از اجراى تصمیم، به حوزه علمیه کوهستان رفتم و به محضر استادم، آیةاللَّه کوهستانى - که مدتى زیر نظرش درس خوانده و از الطاف پدرانهاش برخوردار بودم - رسیدم. آن بزرگوار در سخنانى به آنچه در ذهنم گذشته بود، اشاره کرد و مرا از چنین کارى نهى نمود و در ضمن، مبلغى به من تقدیم کرد. از آنجا که این راز را با کسى در میان ننهاده بودم، شگفت زده شدم و به ادامه تحصیل پرداختم. (٥٤)
3 - آیةاللَّه سید عبدالکریم کشمیرى (1304 - 1378 ه.ش.) فرمود: با عدّهاى از مشهد به سوى تهران حرکت کردیم. دوستان قصد زیارت عارف بزرگ آیةاللَّه کوهستانى را داشتند، امّا من به آنان گفتم: نمىآیم و در ماشین مىمانم تا شما بروید و ایشان را ملاقات کنید و برگردید. چون به منزل ایشان رسیدیم، با اصرار یکى از دوستان پذیرفتم که نزدشان بروم. همین که چشم ایشان به من افتاد، بدون آن که کسى چیزى از بابت اکراه من براى دیدار با آن عارف نامدار گفته باشد، بدون مقدمه فرمود: چرا مایل به آمدن نبودید؛ در حالى که ما به شما و جدّتان ارادت داشتیم. (٥٥)
از آیةاللَّه کشمیرى پرسیدند: آیةاللَّه کوهستانى را دیدهاید؟ جواب داد: به خدمتش رسیدهام، انسانِ تحفهاى بود. خیلى از دو جدّم؛ سید حسن کشمیرى در کربلا و سید محمّد کاظم یزدى در نجف تعریف مىکرد، زیرا با سید حسن مأنوس بود و درس سید کاظم یزدى را هم درک کرده بود. (٥٦)
4 - حجة الاسلام دانشمند مىگوید: همه ساله براى سخنرانى به مازندران و تهران سفر مىکردم و به محضر آیةاللَّه کوهستانى مىرفتم، سالى که به بهشهر رفته بودم، خواستم از رفتن به کوهستان و دیدار با آیةاللَّه کوهستانى صرفنظر کنم. به مدرسه علمیه ملاّ صفرعلى بهشهر رفتم و در آنجا استخاره کردم که آیا به کوهستان بروم یا نروم، که استخاره خوب آمد و عازم کوهستان شدم. به محض تشرّف به محضر آیةاللَّه کوهستانى، آقا به من فرمود: ما به شما علاقه داریم. براى آمدن، استخاره لازم نبود! این ماجرا برایم خیلى مهم جلوه کرد؛ زیرا نزد کسى استخاره نکردم و کسى هم از این موضوع خبر نداشت. (٥٧)
5 - شیخ محمّدعلى صادقى گُلْوِرْدى، شاگرد آیةاللَّه کوهستانى مىگوید: روزى اسب سوارى از دور هویدا گردید و چون نزدیک آمد، آیةاللَّه کوهستانى آن فرد سوار بر اسب را شبیه میمون دید.
6 - یکى از اهالى روستاى خورشید - از توابع شهرستان نکا - که از ارادتمندان آیةاللَّه کوهستانى بود و گاهى خدمت وى شرفیاب مىشد، دریکى از سالها پس از مدّتى طولانى، به حضورش رفت. آیةاللَّه کوهستانى از او پرسید: چرا در این چند وقت نیامدید؟ او پاسخ داد: چون فصل کشاورزى است و حیوانات وارد مزرعه مىشوند و به محصولات صدمه مىزنند، براى محافظت از محصولات، این توفیق را به دست نیاوردیم. آیةاللَّه کوهستانى گفت: چیزى مىنویسم، آن را در محل زراعت خود قرار دهید تا از تعرّض حیوانات مصون باشد. آن روستایى دست نوشته آیةاللَّهکوهستانى را در مزرعه خود قرار داد و این امر موجب شد که بر خلاف سایر مزارعِ آن روستا، مزرعه وى از آسیب حیوانات وحشى در امان بماند. (٥٨)
رحلت
آیةاللَّه کوهستانى در اواخر زندگى پربار خود، به بیمارى برونشیت و تنگى نفس مبتلا گردید که این کسالت در سال 1391 ه.ق. به صورت حادّ در آمد. لذا در هشتم شوال همین سال به منظور توسّل به حضرت فاطمه معصومه3 به قم عزیمت نمود و در بیمارستان آیةاللَّه گلپایگانى این شهر بسترى گردید. با تلاش آیةاللَّه العظمى گلپایگانى از پزشکان متخصّص تهران دعوت شد تا براى مداواى آیةاللَّه کوهستانى به قم بیایند. آیةاللَّه العظمى گلپایگانى چند بار به عیادت آیةاللَّه کوهستانى رفت. در این ایام، جمع کثیرى از علما، مراجع، مدرّسین و طلاّب قم به ملاقات این فقیه زاهد رفتند و جویاى احوال او شدند. خوشبختانه با تلاش پزشکان حاذق و توجه و سفارش مؤکد آیةاللَّه گلپایگانى، حال ایشان مساعد گردید و رو به بهبودى نهاد و رهسپار مازندران گردید، امّا چون محل اقامت او در کوهستان به لحاظ امکانات و شرایط مناسب نبود، با نظر جمعى از پزشکان به مدت یک هفته در بیمارستان زارع شهرستان سارى، بسترى شد و کسالت ایشان شدّت یافت. آیةاللَّه کوهستانى در ساعت 1 بامداد جمعه، 1351/2/8، مطابق با 13 ربیع الاول سال 1392 ه.ق. نداى حق را لبیک گفت و به لقاى محبوب شتافت. پس از تشییع جنازه با شکوه در شهرستان بهشهر و شهرهاى بین راه بهشهر - مشهد و نیز تشییع با شکوه در مشهد، پیکر پاک او، بنا بر وصیتش در جوار مرقد مطهر امام رضا7، در رواق دارالسیادة، به خاک سپرده شد. (٥٩)-
(٩) فیض عرشى، ص 304.
-
(١٠) همان، ص 299 و 300.
-
(١٨) فیض عرشى، ص 231.
-
(٢٤) سوره یونس، آیه 57.
-
(٢٩) فیض عرشى، ص 252.
-
(٣٢) فریادگر شهادت، ص 44.
-
(٣٤) همان، ص 319.
-
(٣٨) فیض عرشى، 378 - 401.
-
(٤٠) فیض عرشى، ص 260.
-
(٤١) همان، ص 252.
-
(٤٢) همان، ص 272.
-
(٤٦) فیض عرشى، ص 250.
-
(٤٧) فیض عرشى، ص 238.
-
(٤٨) کیمیاى محبت، ص 238.
-
(٥٤) همان، ص 263.
پارسای کوهستان(ارتحال عارف کامل، آیت اللّه کوهستانی) پدید آورنده : سید علی حسینی ایمنی ، صفحه 49
اشاره
حضرت آیت اللّه کوهستانی، فقیه بزرگ، حکیم فرزانه و عارف وارسته ای بود که عمر سراسر نورانی اش را در مسیر تهذیب و تزکیه نفس سپری کرد، اسلام و زمان خویش را شناخت و به دیگران شناسانْد و با تأسیس حوزه علوم دینی با کمترین امکانات رفاهی، شاگردانی را تربیت کرد که هر کدام، در عرصه های مختلف، منشأ برکت های فراوانی بودند و هستند.
تولد
در یکی از روزهای 1267 شمسی (1308قمری) در روستای «کوهستان» از توابع شهرستان «بهشهر» در استان مازندران، کودکی به دنیا چشم گشود و پدر و مادر را غرق شادمانی کرد. نام این کودک را «محمد» گذاشتند تا به برکت نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، منشأ حرکت های سازنده و حیات بخش در جامعه شود و چنین شد.
پدر و مادر
حضرت آیت اللّه کوهستانی در سایه حمایت های پدری پارسا و وارسته، حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدمهدی کوهستانی و دامان پر مهر مادری با ایمان، پاکدامن، خردمند و با کفایت، بانو فاطمه کوهستانی، رشد یافت و بالنده شد. پدر، از عالمان برجسته زمان خویش به حساب می آمد و جز این هم انتظار نمی رفت؛ زیرا در حوزه نجف، از محضر اساتید بزرگی چون آیت اللّه العظمی میرزاحبیب اللّه رشتی و آیت اللّه العظمی شیخ عبداللّه مازندرانی، بهره های فراوان برد. مادر نیز قناعت، ساده زیستی، کیاست و تدبیر، از ویژگی های برجسته اش بود. با وجود شرایط نامناسب معیشتی، همواره به مستمندان رسیدگی می کرد و به خاندان عصمت و طهارت، به ویژه حضرت سالار شهیدان، اباعبداللّه الحسین علیه السلام علاقه فراوان داشت.
خودم هزینه اش را تأمین می کنم
از آن جا که مادر حضرت آیت اللّه کوهستانی، زنی لایق و مسئولیت شناس بود، پس از از دست دادن همسر، ضعف و سستی به خویش راه نداد و به خوبی از عهده مسئولیت خطیر تربیت تنها یادگارش برآمد. این زن، روحی بزرگ و همّتی بلند داشت. روزی به او خبر دادند که یکی از تاجران خیرخواه، عده ای از مؤمنان را تشویق کرد برای مخارج زندگی پسرش، کمک مالی جمع کنند و برایش به نجف بفرستند. مادر، از این خبر برآشفت و به آن تاجر پیغام فرستاد که: «شیخ محمد، مقنّی نیست تا برایش جیره جمع کنید. پسرم به این پول ها احتیاج ندارد؛ خودم هزینه اش را تأمین می کنم».
کودکی
مرحوم آیت اللّه کوهستانی، بخشی از دوران کودکی را در زمان حیات پدر ارجمندش گذراند. استعداد شگفت او، پدر را برآن داشت تا وی را به مکتب بفرستد و البته خود نیز در تربیت فرزند، مراقبت کامل داشت؛ اما افسوس که این دوره بسیار کوتاه بود! هنوز هشت بهار از عمر آیت اللّه کوهستانی سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر فرزانه اش محروم شد. این حادثه، اگر چه بسیار دردناک بود و مانع از آن شد که ایشان از فضیلت های بی شمار اخلاقی پدر بهره بیشتری ببرد، ولی وجود مادری شجاع و باکفایت، توانست گوشه ای از خلأ وجودیِ پدر را جبران کند و مایه آرامش دل غمگینش باشد.
تحصیل
حضرت آیت اللّه کوهستانی، در نوجوانی وارد حوزه علمیه شهرستان بهشهر شد و بیشتر تحصیلات مقدماتی خویش را در همین حوزه گذرانْد. البته در این میان، مدتی را در حوزه علمیه ساری و مدتی نیز در حوزه علمیه شهرستان بابل، در مدرسه «کاظم بیک» و «سقا» به تحصیل پرداخت. ایشان پس از به پایان رساندن علوم پایه و آموختن ادبیات عرب و بخشی از فقه و اصول، برای ادامه تحصیل، وارد حوزه علمیه مشهد شد و در مدرسه «میرزا جعفر» که از مدرسه های بزرگ و در همسایگی حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بود، اسکان یافت. برخی از اساتید حضرت آیت اللّه کوهستانی در این دوره عبارت اند از: مرحوم آیت اللّه حاج شیخ نجفعلی فاضل استرآبادی ـ پدر حضرت آیت اللّه فاضل لنکرانی و داماد ارجمند آیت اللّه کوهستانی ـ ، حضرت آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین قمی و آیت اللّه میرزا محمد کفایی ـ فرزند حضرت آیت اللّه ملاّمحمد کاظم خراسانی ـ .
هجرت
آیت اللّه کوهستانی، پس از اقامت طولانی در جوار حضرت امام رضا علیه السلام ، برای رسیدن به مدارج عالی علمی، حدود سال1340 قمری، رهسپار حوزه بزرگ نجف اشرف شد. ایشان در درس فقه، از محضر علمی حضرت آیت اللّه العظمی میرزا حسین نائینی و آیت اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بهره مند شد و در درس اصول، از شاگردان آیت اللّه العظمی آقا ضیاءالدین عراقی به شمار می رفت. البته ایشان در کنار فقه و اصول، از تهذیب نفس و خودسازی هم غافل نشد و به درجه ای از تقوا و پارسایی رسید که بزرگان اخلاق و عرفان حوزه هم به او رشک می بردند.
بازگشت
حضرت آیت اللّه کوهستانی، پس از نزدیک به نُه سال اقامت در نجف اشرف و دست یابی به مراتب بالای علمی و عرفانی، آهنگ وطن کرد. ایشان با تمسک به آیه 122 سوره توبه ـ آیه نَفْر ـ پس از نزدیک به بیست سال تلاش علمی و عملی، در سال 1348 قمری، به زادگاه خویش بازگشت تا قوم خویش را انذار کند. البته ناگفته نماند که مادر مؤمنه اش در تصمیم ایشان بر بازگشت به ایران، تأثیر فراوان داشت. ایشان در نامه ای محبت آمیز به آیت اللّه کوهستانی چنین نوشت: «پسرم! اکنون در حالتی هستم که دوری تو مرا بی تاب کرده؛ بدان حد که در حال نماز، به یادت می افتم... و اشک از دیدگانم جاری می گردد. از این رو، دوست دارم هر چه زودتر باز گردی».
گام بزرگ
مهم ترین خدمت و جهاد علمی آیت اللّه کوهستانی در عرصه علم ودین، تأسیس حوزه علمیه در زادگاهش کوهستان بود. او وقتی از نجف بازگشت، همه دغدغه اش این بود که چگونه وظیفه خود را انجام دهد. سرانجام با توکل به خداوند، تصمیم به تأسیس حوزه علمیه و تربیت و پرورش نسل جوان گرفت. آیت اللّه کوهستانی، خود در این باره چنین فرموده است: «روزی که از نجف به مازندران آمدم، به همسرم گفتم: تو حاضری در حق طلاب مادری کنی و من پدری کنم و آن ها را تربیت نماییم تا نزد پروردگار، روسپید باشیم؟ قبول کرد و من هم تصمیم گرفتم درآن زمان که رضاشاه نمی گذاشت یک نفر معمم در ایران وجود داشته باشد، طلاب زیادی را تربیت کنم».
ویژگی های رفتاری
مرحوم آیت اللّه کوهستانی در زهد ورزی، شهره بود؛ حتی در منزل هیچ وقت از لباس های قیمتی استفاده نمی کرد و پیراهن، عبا، قبا، عمامه، شلوار و جوراب او، همگی از جنس کرباس بود. ایشان هم چنین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد و اهل تهجد و سحرخیزی بود. آن مرد بزرگ اهل مراقبت نفس، و در برابر مادر بزرگوارش بسیار فروتن بود. به صله رحم بسیار توجه می کرد و در مهمان نوازی و حق شناسی از استادان خود، یگانه روزگار به شمار می آمد.
کرامات
یکی از ویژگی های برجسته مرحوم آیت اللّه کوهستانی، کمالات معنوی و کرامات عرفانی ایشان بود. ایشان بر اثر عمل به دستورات الاهی و نیز زهدورزی و پارسایی، به نگاهی ژرف رسید که بسیاری از نادیدنی ها را می دید و به درجه ای از ایمان و قدرت معنوی رسید که کمالات معنوی اش بر همه آشکار شد. آیت اللّه کوهستانی به دلیل تهذیب نفس و خودسازی، بصیرت و بینایی شگفتی داشت. کرامات بسیاری از ایشان نقل شده که ماجراهای آن، هنوز هم در میان ارادتمندانش بر سر زبان هاست.
آگاهِ اسرار
یکی از متدیّنان نقل می کند: در اسفند سال 1344 شمسی، برای بررسی مالی و شرعی خود، خدمت آیت اللّه کوهستانی رسیدم و پس از حساب و کتاب، مبلغی بابت خمس بدهکار شدم. نصف مبلغ را نقدا تقدیم کردم و چون بقیه اش همراهم نبود، اجازه فرمودند به یک نفر از سادات تقدیم کنم. در همان لحظه به فکرم رسید که می توانم آن را به مادربزرگم که سیده علویه وارسته و باتقوایی بود، بدهم.
این مطلب فقط در دلم آمد و حتی آن را زمزمه نکردم؛ ولی بلافاصله آیت اللّه کوهستانی فرمودند: پسرم! یک وقت فکر نکنی که می توانی [وجوهات را] به مادربزرگ علویه ات بدهی! ایشان مادر شماست و شما از نظر شرعی، متکفل مخارج و زندگی ایشان هستید. پس این مبلغ وجوه شرعی، از طرف شما به ایشان تعلق نمی گیرد. من ناگهان به خود لرزیدم و پیش خود گفتم: آخر من که چیزی به زبان نیاورده ام!
سلام برسانید!
از آن جا که حضرت آیت اللّه کوهستانی، عالمی بیدار و زمان شناس بود، عالمان بیدار و متعهد عصر خویش را هم به خوبی می شناخت. ایشان به حضرت امام خمینی رحمه الله ارادت ویژه ای داشت و همواره از امام و نهضتش تجلیل می کرد. نقل است که پس از حمله رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم، مقداری سهم امام از سوی آیت اللّه کوهستانی، خدمت حضرت امام فرستاده شد. حضرت امام رحمه الله فرمودند: «سلام مرا به آقای کوهستانی برسانید. ما از ایشان التماس دعا داریم. هنوز نیمه راه هستیم؛ خیلی مانده به مقصد برسیم و محتاج دعای ایشان هستیم».
حمایت از حضرت امام رحمه الله
نخستین باری که رژیم شاه، حضرت امام را بازداشت کرده بود، عده ای از روحانیان، فرهنگیان و بازاریان بهشهر، خدمت آیت اللّه کوهستانی رسیدند و پیشنهاد کردند که در اعتراض به بازداشت حضرت امام رحمه الله ، دستور فرمایید بازار استان مازندران تعطیل شود. ایشان فرمودند: «من موافقت می کنم؛ چرا که [وقتی امام] خمینی زندان است، دنیا برای ما زندان است. شما اطلاعیه تنظیم بکنید، من نیز امضا کرده و از شما حمایت می کنم».
در سنگر مبارزه
هنگامی که شاه می خواست برای تصویب لویح ششگانه، اقدام به برگزاری رفراندوم کند، حضرت آیت اللّه کوهستانی نیز چون مراجع دیگر و در رأس آن ها حضرت امام خمینی رحمه الله ، این رفراندوم را تحریم کردند. آن شیرمرد بیداردل، یک روز پیش از رفراندوم شاه، واعظی را به تکیه حسینی فرستاد تا از طرف ایشان، از مردم بخواهد در رفراندوم شرکت نکنند. ایشان در مورد «اصلاحات ارضی» می فرمود: «این، اصلاح اراضی نیست؛ بلکه افساد اراضی است». ایشان، همواره شاگردان خویش را نیز به مبارزه تشویق می کرد. حمایت های بی دریغ حضرت آیت اللّه کوهستانی از مبارزات شاگرد ارجمندش، شهید هاشمی نژاد و تأیید مبارزات شهید نوّاب صفوی، گواه این امر است.
از نگاه بزرگان
روزی که مرحوم آیت اللّه کوهستانی، پس از بهبودی، از بیمارستان مرخص می شد، حضرت آیت اللّه العظمی گلپایگانی در وداع با ایشان فرمودند: «زهد و تقوا و بزرگی شما برای من علم الیقین بود و الان به مرحله عین الیقین رسید». حضرت آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی رحمه الله جمله معروفی درباره آیت اللّه کوهستانی دارند. ایشان فرمودند: «کوهستانی، لنگر ارض است». از علامه طباطبایی رحمه الله ، صاحب تفسیر المیزان نیز نقل است که فرمودند: «از وقتی که [آیت اللّه ] آقای کوهستانی را در منزل آیت اللّه میلانی دیدم، هیچ شبی نشد که ایشان را فراموش کنم».
عروج
حضرت آیت اللّه کوهستانی، سرانجام در نیمه شب جمعه، چهاردهم ربیع الاول، برابر با هشتم اردیبهشت سال 1351 شمسی، در میان سکوت سنگین فضا، قلبش از تپش باز ایستاد. همان شب، پیکر مطهرش غسل داده شد و حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمد شاهرودی بر ایشان نماز خواند و صبح فردا یعنی نهم اردیبهشت، بر اساس وصیت، پیکر پاک ایشان به سمت حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام تشییع شد و با عنایت حضرت امام رضا علیه السلام و سفارش حضرت آیت اللّه العظمی میلانی، بدن پاک این مرد، در رواق «دار السّیاده» در جوار ملکوتی امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شد. روحش شاد!
استان مازندران-شهرستان نکا-بخش هزارجریب-دهستان زارم رود-روستای چمازده و ولامده-فاصله تا نکا ۶۴ کیلومتر-آدرس گروه👇